داستانک داستان کوتاه – شخصی تلاش پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله را تماشا می کرد. ناگهان تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کند و با برش قیچی …
ادامه نوشته »داستان کوتاه انگیزشی دانه کوچک و سپیدار
داستانک داستان کوتاه – دانه کوچک بود و کسی او را نمیدید. سالهای سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود. دانه دلش میخواست به چشم بیاید، اما نمیدانست چگونه. گاهی سوار باد میشد و از جلوی چشمها میگذشت. گاهی خودش را روی زمینه روشن برگها میانداخت و …
ادامه نوشته »داستان کوتاه انگیزشی وقتی حرف های منفی دیگران را نادیده می گیریم
داستانک داستان کوتاه – حرفهای منفی دیگران را نادیده بگیرید اگر به دیگران اجازه دهید بیشتر از اینکه بازدهای به زندگیتان بدهند، از آن کسر کنند، تعادل زندگیتان بر هم خورده و بدون اینکه بفهمید اسیر منفیبافی خواهید شد. نظرات بیفایده و آزاردهنده دیگران را نادیده بگیرید. هیچکس حق قضاوت …
ادامه نوشته »داستان قورباغه هایی که زنده زنده آب پز شدند
داستانک داستان کوتاه – چند قورباغه را در ظرفی پر از آب جوش انداختند، آنها خیلی سریع از آب جوش به بیرون پریدند و خودشان را نجات دادند. وقتی همین قورباغه ها را در ظرف آب سرد قرار دادند و آرام آرام آب را به جوش رساندند همه آنها در …
ادامه نوشته »داستان تخمین زدن توسط لقمان
داستانک روزی لقمان در كنار چشمهای نشسته بود. مردی كه از آنجا میگذشت. از وی پرسيد: «چند ساعت ديگر به ده بعدی خواهم رسيد؟» گفت: «راه برو.» آن مرد پنداشت كه او نشنيده است. دوباره سوال كرد: «مگر نشنيدی ، پرسيدم چند ساعت ديگر به ده بعدی خواهم رسيد؟» لقمان …
ادامه نوشته »داستان کوتاه درخت جادویی
داستانک داستان کوتاه – مسافری خسته که از راهی دور می آمد، به درختی رسید و تصمیم گرفت که در سایه آن قدری استراحت کند غافل از این که آن درخت جادویی بود، درختی که می توانست آن چه که بر دلش می گذرد برآورده سازد. وقتی مسافر روی زمین …
ادامه نوشته »داستان جالب عشق ژاپنی ها به ماهی تازه
داستانک 🐟 داستان کوتاه – ژاپنی ها عاشق ماهی تازه هستند. اما آبهای اطراف ژاپن سال هاست که ماهی تازه ندارد. بنابر این برای غذا رساندن به جمعیت ژاپن قایق های ماهی گیری، بزرگتر شدند و مسافت های دورتری را پیمودند.ماهی گیران هر چه مسافت طولانی تری را طی می …
ادامه نوشته »چطور یک نوه توانست پدربزرگش را میلیاردر کند؟
داستانک داستان کوتاه – نوه سرهنگ بازنشسته “ سدرمن ” از پدربزرگش خواست که این ماه برای او یک دوچرخه بخرد و با وجود این که پدربزرگ حقوق کمی از بازنشستگی می گرفت ولی به خاطر علاقه شدید به نوه اش قبول کرد ولی با 500 دلاری که حقوق می …
ادامه نوشته »یک عمر نگاه به زمین برای فقط 13 دلار!
داستانک داستان کوتاه – روزی پسر بچه ای در خیابان سكه ای یك سنتی پیدا كرد . او از پیدا كردن این پول ،آن هم بدون هیچ زحمتی ، خیلی ذوق زده شد. این تجربه باعث شد كه بقیه روزها هم با چشمهای باز، سرش را به سمت پایین بگیرد …
ادامه نوشته »داستان کوتاه انگیزشی درخت مشکلات
داستانک داستان کوتاه – نجار، یک روز کاری دیگر را هم به پایان برد . آخر هفته بود و تصمیم گرفت دوستی را برای صرف نوشیدنی به خانه اش دعوت کند. موقعی که نجار و دوستش به خانه رسیدند،قبل از ورود، نجار چند دقیقه در سکوت، جلوی درختی در باغچه …
ادامه نوشته »